Thursday, December 28, 2006

طنز چيست(۲)

در ادبيات کهن ما٬ چيزی بنام طنز بچشم نميخورد. آنچه که در قديم بود هزل نام داشت نه طنز. کلمه طنز در همين چهل پنجاه ساله اخير در ادبيات ما متداول شد. شايد از زمان مرحوم دهخدا و روزنامه صوراسرافيل.
معنی لغوی طنز گفتن: مسخره کردن و به طعنه چيزی را گفتن است ولی در قديم کلمه طنز معنا يا معانی ديگری غير از آنچه که ما از آن استنباط ميکنيم داشته است. مثلا انوری در شعری طنز را به معنی سرزنش بکار برده است:
دی گفت به طنز نجم قوال
کای بنده سپهر آبنوست
و يا نظامی از آن بهجای بی​شرم بودن استفاده کرده:
طنزی کند و ندارز آزرم
چون چشمش نيست کی بود شرم
و يا نظامی میگوید:
طنز کنان روبهی آمد زدور
گفت صبوری مکن ای ناصبور

بنابر اين کلمه طنز در متون قديم چيزی عير از برداشت امروزی از آن است.
هزل( به فتح ه و سکون ز) به معنی مزاح کردن است. البته همين هزل هم باز معانی مختلفی دارد که متاسفانه بعضی از دوستان آنرا با هجو (چرت و پرت) اشتباه ميگيرند.
برای اینکه حسابی گیج بشوید! باید اشاره کنم که هجو هم معانی مختلفی دارد. مثلا در قديم بعضی از شعرا در مدح زمامداران مدح ميگفتند و بعضی در نقطه مقابل عليه آنها هجو ميگفتند.
هجا مترادف هجو است و باز به معنی فحش ناموسی است.
در هجا گويی دشنام مده پس چه دهم
مرغ بريان دهم و بره و حلوا و حرير
در قديم هم مثل امروز هزل و هجو را با هم قاطی پاطی ميکردند ولذا هزل گو در منظر اديبان زياد محترم نبود. مثلا اين اسن شعر را ببينيد:
محال را نتوانم شنيد و هزل و دروغ
که هزل گفتن کفر است در مسلمانی

خب. با اين توضيحات بخوبی ميتوان فهميد که چرا اينقدر در مورد طنزهای فارسی اختلاف سليقه وجود دارد. بعضی نوشته​ای را طنز ميدانند و ديگری انرا هجو مینامد. درصورتی که هيچکدام نميتوانند تعريف مشخصی از طنز يا هجو ارائه دهند.

در چند دهه گذشته بعضی از بزرگان ادب بخاطر تفکيک طنز از هجويات رکيک اصطلاح طنز را باب کردند. مثلا اقبال آشتيانی در مجله ارمغان و دکتر خانلری در مجله سخن اين کلمه را جا انداختند و نوشته های عبید زاکانی را تحت عنوان طنز چاپ و معرفی کردند نتيجه اين که شد امروزه مردم ما عبيد زاکانی را ابنام طنزپرداز ميشناسند نه هزل گوی.
اختلاط بين طنز و هجو باعث شد که خيلی از مردم توقع بيجايی از طنز داشته باشند. بعضی خيال ميکنند که طنز بايد آدم را روده​بر کند. خنده طنز با خنده هزل فرق دارد. خنده طنز نوعی خنده درونی است و انبساط خاطر است. البته ممکن است اين انبساط خاطر و خنده درونی منجر به قهقهه هم بشود ولی الزامی نيست. طنز جوک نيست. طنز طنز است.

Sunday, December 24, 2006

طنز چيست؟(1)

گاهی بعضی واژه​ها تعريف دقيقی ندارند ولی ميتوان با ذکر آنچه که نيست آنرا شناساند!
تعريف طنز بطوری که يک عبارت جامع و مانعی باشد خيلی مشکل است ولی ميتوان توضيح داد که چه چيزهايی طنز نيستند تا در آنصورت ذهن متوجه محدوده طنز بشود. توی بسیاری از کتابها تعاریف مختلف و عجیب و غریبی برای طنز نوشته​اند که هیچکدام دقیق نیست ولی اگر مجموعه آنها را کنار هم بگذاریم میتوانیم ایده روشنی از طنز داشته باشیم.

توی سايت آقای هادی خرسندی٬ طنز نويس بزرگ٬ مطلبی در اين باره پيدا کردم که عينا برای شما نقل ميکنم:

«رفتم پيش روانپزشک بالأخره که آقا من تعريف طنز را نميدانم و اين کلي کنفي دارد. گفت نه عزيزم کنفي چرا؟ تو توليد ميکني، خلق ميکني، وظيفه نداري توليد خود را تعريف هم بکني. ببين آقاجان. مرغ، تخم ميگذارد و ميرود. ديگر به او مربوط نيست که تخم مرغ چه موادي دارد و چه خواصي دارد؟ کار مرغ، تخم گذاشتن است. حالا ديگران هستند که در باره ي اين تخم مرغ و فرق خاگينه و نيمرو اظهار نظر ميکنند بدون اينکه يخه ي مرغ را بگيرند که بيا تخم مرغ را تعريف کن. تو هم همينطور.
دکتر روانشناس اينها را که گفت قانع شدم و قدقدکنان مطبش را ترک کردم. »

از آنجایی که قول داده​ام وبلاگی و مختصر بنویسم لذا همین نکته فعلا کافی است اما هنوز حرفهای زیادی در مورد تعریف طنز داریم که کم کم به آنها می​پردازیم


Saturday, December 23, 2006

روش تظاهر به سادگی و خرفتی:

برخلاف روش قبلی(روش اغراق گويی ) ٬ اين روش کار مشکلی است. در اين شيوه نگارش ٬ نويسنده بايد خود را به سادگی و خرفتی بزند و دنيا را از نگاه يک آدم ساده​لوح نگاه کند. معمولا استفاده از اين سبک مستلزم تدوين يک سناريو و يا داستان کوتاهی از ماجراست. نکته مهم آنجاست که طنزنويس موفق کسی است که از نوشتن داستانها و ماجراهای طول و دراز پرهيز کند. زيرا آنچه که خواننده را وادار به خنده ميکند٬ همان برخورد با مسائل غيرقابل انتظارش در ميان کلمات است. اگر قرار باشد داستان را از سير تا پياز بنويسيم٬ چيزی باقی نمی​ماند تا ذهن خواننده را تحريک کند. بنابر اين کوتاه نويسی در طنز يک اصل است. منظور از کوتاه نويسی پرهيز از حواشی و مسائل غيرضروری است.
مثال:
فرض کنيم ميخواهيم عليه يک فکر يا باور خرافی در جامعه مطلبی بنويسيم. بعنوان نمونه در بعضی از احاديث و روايات چيزهايی بيان ميشود که کاملا از پشتوانه علمی بی​بهره​اند و يا اگرهم باشند٬ رفتار و سلوک عامه مردم بگونه​ای است که هرمطلب غير علمی را ميتوان بخوردشان داد. همينکه در يک حديث ميخوانيم «خوردن هويج آلت تناسلی مرد را دراز ميکند» سوژه خوبی برای نوشتن يک طنز است با همين سبک و شيوه.
داستانی که نويسنده برای اين موضوع تدوين کند ميتواند چنين باشد:
« امروز که از خواب بيدار شدم يکراست رفتم سراغ اينترنت نوردی. اخبار ايران و جهان را از دم خواندم تا رسيدم به اين خبر مهم که خوردن هويج آلت تناسلی مرد را دراز ميکند. با خواندن اين مطلب سرم گيج رفت و چشمانم سياهی رفت. از اعماق وجودم آهی کشيدم و محکم به پيشانی​ام زدم و با خودم گفتم: ای دل غافل! چرا تا بحال موضوع به اين مهمی را نمی​دانستم. و از آن غافل بودم. فورا لباسهايم را پوشيدم و رفتم از سيزی فروشی محل٬ يک گونی هويج آبدار خريدم و نشسته​ام به خوردن. فکر کنم اون پایین​ها داره يک خبرهايی ميشه! ...»

البته قبلا در اين مورد داستان ديگری را نوشته بودم. اينجا را کليک کنيد.

Friday, December 22, 2006

مقدمه

هدف اين وبلاگ آموزش و تعليم طنز نويسی نيست. به دو دليل:

- اول اينکه هنوز ٬ امر بر من مشتبه نشده که طنز نويسی زبردست هستم تا از عهده آموزش ديگران برآيم
- دوم اينکه اصولا طنز نويسی قابل آموزش نيست. طنز مثل شعر گفتن است. هيچ شاعری کتاب خودآموز شعر گفتن را نخوانده و يا در کلاسی در اين زمينه حضور نيافته
طنز نويسی مستلزم داشتن قريحه​ای است که در افراد مختلف به شدت و ضعف گوناگون وجود دارد و خوشبختانه قابل تقويت است.

منظور و مقصود اين وبلاگ ابتدا سبک شناسی طنز است که از اين طريق اولا روشهای ورود به ميدان شگفت​انگيز طنز نويسی را آسان ميکند ثانيا شناخت ما را در نگاه به انواع و اقسام طنز روشن تر ميکند.

بخاطر اينکه طرح مسائل و موضوعات صرفا نظری حوصله خواننده را سر می​برد٬ سعی ميکنم ابتدا موضوعات ملموس​تر مطرح شود و در آينده با کمک شما دوستان به مبانی و ابعاد مختلف نگارش طنز خواهيم پرداخت.

با اين مقدمه کوتاه بدنيست بعنوان شروع ٬به یکی سبکهای طنز نويسی اشاره کنيم:

روش اغراق و بزرگنمايی
ساده ترين سبک طنز نويسی اين است که نويسنده برای ابراز مخالفت با يک ايده ٬ روش٬ رفتار٬ فرهنگ٬ گفتار٬ شخصيت و... خود را در قالب افراطی طرفدار آن موضوع مورد نظر فرو ببرد و شروع کند به غلو گويی در مورد آن.
مثلا فرض کنيد ميخواهيم عليه اين ادعا که قانون اساسی ما نيازی به تغيير و اصلاح ندارد و با همين قانون هم ميتوان جامعه مردمی را داشت٬ طنز بنويسيم. ساده ترين روش اين است که خود را طرفدار قرص و محکم اين نظريه جا بزنيم و شروع کنيم از آن تعريف کردن .

« من کشته مرده اين قانون اساسی هستم. اصلا همه کشورها بايد بيايند ايران و يک کپی از آنرا تهيه کنند و با خودشان ببرند. سعادت دنيا و آخرت همه ملتها در داشتن همين قانون است. اين قانون اساسی هيچ چيز کم ندارد. همه چيزش عالی است. فقط تنها مشکلی که دارد اين است که جلد ندارد. بعنوان یک وظیفه میهنی بايد دست در دست هم دهیم و یک کاغذ کادو بخريم و آنرا جلد کنيم...»

بعقیده من این سبک نوشتن مثل آچارفرانسه در همه جا کاربرد دارد. استفاده از آن خیلی ساده​است و نتیجه آن بر روی ذهن خواننده بسیار موثر است. اغراق گویی باید با ظرافت باشد که ذهن خواننده متوجه مصنوعی بودن آن شود.