Friday, January 26, 2007

شکسته نفسی آشپزباشی:

آشپزباشی عزيز کامنتی را در ذیل نوشته قبلی نوشته که با اجازه ایشان اصل نوشته او و پاسخ خودم را در اینجا می​آورم شاید برای دیگران هم خالی از فایده نباشد:

"در فاصله‌ي پيام قبلی تا حال، ديدم اسم وبلاگ من هم در ليست کوتاه سمت چپ اين صفحه ظاهر شده! البته که اين "ظهور" ناشی از حسن نظر حضرتعالی‌ست و صدالبته که فضولي‌اش هم به بنده نيامده و وبلاگ خودت است و بقول معروف صلاح مملکت خويش...
اما بنده از فرصت استفاده می‌کنم و همين جا برای چندمين بار اعتراف می‌کنم که از "طنزنويسی" سر در نمی‌آورم. گه‌گداری چيزکی می‌نویسم با اين تصور (و نه چندان با اين قصد!) که لبخندی بر لب کسی می‌آورد اما واقعيت اين است که حتی الفباي "طنزنويسی" را نمی‌شناسم. در باب اثبات اين فرمايش، حتی حاضرم امتحان کتبی بدهم! "طنزخوانی"‌ام بد نيست البته و طنز پخته و جا افتاده را در حد خودم تميز می‌دهم از طنز شل‌ و ول و آبکی اما...

بنابراين خواهشمندم چنانچه جسارتی نباشد اسم بنده را حذف کنی. بدون هيچگونه شکسته‌نفسی و ظاهرسازی و ريا عرض می‌کنم. ليستی که يک سرش بلوچ باشد و پارسا و سخن و سر ديگرش محمود فرجامی و ناصر خالديان (اين ها را با مطالبشان آشنا هستم ديگران را هنوز نمی‌شناسم) جای بنده در آن ليست نيست. یعنی راستش يا جای آن‌ها، يا جای ما !!
اين درست است که در بلاگ‌آباد، چند نفری هستند که حسب تجربه و سن و سال و ميزان مطالعه و ديد و نگاهی که به زندگی دارند و غيره گاهی چيزهای خنده‌دار می‌نويسند! وبلاگ آشپزباشی شايد در اين گروه جا بشود. (اين شامل حتی خسن‌آقا هم می‌شود البته که من هر دوماه يک بار برای تمدد اعصاب! يکی دو خطی از مطالبش را نگاه می‌کنم) اما اينکه اين‌ قبيل را به مفهوم مصطلح، "طنزنويس" حساب کنيم....(؟) موافق نيستم. بله! خواندم آن توضيح پايين ليست را...با اين همه اين کامنت را مرتکب می‌شوم!

باز هم شرمنده از مزاحمت. راستش چند روزی‌ در ترديد بودم که اين پيام را بگذارم يا نه. نگران تعبيراتی بودم که ممکن بود (و هست) که از آن بشود. اما امروز به خودم گفتم باداباد، می‌نويسم. چون اگر نگويم اينجايم می‌مانَد!(متهم در حين ادای اين کلمات به گلوي خود اشاره کرد که برای جلوگيری از هر گونه سوء تعبير احتمالی عيناً در صورتجلسه دادگاه ثبت شد!)"

قصد بنده از جمع​آوری لينک طنزنويسان وبلاگی اين است که اگر کسی خواست روزی روی اين موضوع کارعلمی و دقيق کند٬ لااقل ما جاده را برايش هموار کرده باشيم.
اگرچه هنوز کاری شروع نشده و اول راه هستيم ولی فکر ميکنم بايد با همکاری هم ديدگاههای مختلف را درباره طنز وبلاگی در يکجا جمع​آوری کنيم. چه خوب است اگر جنابعالی با آن شيوايی نگارشتان شروع کنی درباره بررسی نقاط ضعف و قوت طنزهای موجود در وبلاگستان.
آشپزباشی جان
ما که با هم تعارف نداريم. اگر قرار باشد شما طنز نويس نباشيد لابد و بطريق اولی(خيلی آخوندی شد) ما هم اينکاره نيستيم و بايد برويم گاوچرانی کنيم.
خارج از شوخی و تعارف بايد قبول کنيم که نوعی ادبيات در بلاگستان رواج يافته که متفاوت است با نگارشهای خشک و معمولی. اسم اين ها را طنز ميگذاريد با غير طنز فرقی نميکند. اين نوع ادبيات را بايد باکمک هم پرورش دهيم و بقول معروف پالايش نماييم. نقاط ضعف را شناسايی کنيم و جنبه​های مثبت را تقويت کنيم

آشپزباشی عزيز
اصولا بعضی نوشته​ها شبه طنز هستند و نه طنز. تشخيص آنها کار مشکلی است. مثلا خيلی از بلاگرها هستند که گاهگاهی مطالب بامزه​ای مينويسند ولی آيا آنها طنزنويس​اند؟ طنزنويس بودن يک رجحان نيست. يک تفاوت است. ما بايد روی اين تفاوت کار کنيم . مشخصه​های آنرا بشناسيم و حد و حدود آنرا تعريف کنيم.
خيلی از افراد هستند که مثلا قضاوتشان در مورد طنزنوشته​های من اين است که اينها هجو است در حاليکه از دید من نوشته​هايی که بخيال آنها طنز نامیده میشود عملا چیزی نیست جز شبه طنز. نه خاصيتی دارد نه خنده​ای و نه هيچ احساس ديگری. بیمزه و لوس.
ما بايد مشخصه​های يک طنز خوب را تبيين کنيم تا مثلا منی که ميخواهم طنز بنويسم بدانم چه معياری را بايد رعايت کنم و در کجا دستم برای خنداندن خواننده باز است. اين چيزها لازم است انجام شود. اگر بدرد خود ما نخورد شايد نسل بعدی بتواند از اين مواد و مصالح استفاده کند.
خلاصه اينکه من آغازگر اين کار شدم تا شما دوستان وارد شويد و اين مسئله را مورد کنکاش قرار دهيد.
حالا با همه اين اوصاف اگر ميفرماييد اسم شما را از آنجا برداريم سمعا و طاعا. فعلا بگذار يه خورده با اون حال کنيم!

Sunday, January 21, 2007

ادامه یادگیری از طنزهای بلوچ:

يکی از روشهای تنظيم و عمل آوری طنز نوشته​ها استفاده از کاراکترها و شخصيتهای ساده و معمولی دور و بر زندگی مان است. مثلا زنده ياد کيومرث صابری در ستون دو کلمه حرف حساب که در يکی از جرايد می​نوشت٬ از دو سه شخصيت آبدارچی و نظافتچی اداره استفاده ميکرد و حرفهای جناحهای مختلف سياسی را از زبان آنها بيان ميکرد. اين شيوه طنز نويسی ضمن سادگی و شيرينی٬ برای هر مسئله و رويداد اجتماعی و يا سياسی جامعه قابل انعطاف و بهره​برداری است.
شرط استفاده از اين شيوه٬ احاطه کامل به خلق و خوی و فرهنگ و طرز فکر آن قشر خاص از اجتماع است که بعنوان کاراکتر اصلی طنز نويس در نوشته ها مورد استفاده قرار ميگيرد. مثلا اگر آقای کيومرث صابری(گل آقا) از طرز نشستن و برخاستن يک آبدارچی و نظافتچی يک اداره با اطلاع نیود٬ هرگز نمی​توانست طرز بينش آنها را به مسائل اجتماعی٬ خميرمايه طنزهای خود قرار دهد.
عبدالقادر بلوچ نيز از اين شيوه بخوبی و با مهارت تبعيت کرده و پای عمه ساده و عامی خود را به ميدان طنز نوشته​های خود کشانده است. بلوچ نسبت به نحوه بینش و قضاوت عمه خود نسبت به مسائل سیاسی آگاه است. عمه او سمبل بخش وسيعی از مردم عامی جامعه ما هستند که سطحی نگری و زودباوری مشخصه اصلی آنهاست.
جرو بحث و مجادله بلوچ با عمه​اش بر سر مسائل مختلف٬ پديدآورنده طنزهای نيش​دار و محکمی گرديده که شما ميتوانيد نمونه​های آنرا در آرشيو وبلاگش بخوانيد.

Sunday, January 07, 2007

نیم نگاهی به طنز نوشته​های بلوچ:

مقدمه- قرار نيست در يک يادداشت وبلاگی به نقد و بررسی جامع و کامل دست بزنيم زيرا حوصله خواننده يادداشتهای اينترنتی کوتاه است و لذا بهتر است مطالب را بصورت فشرده و در چند قسمت ارائه داد. بررسی آثار ديگران کاری است وقت گير که اگر بخواهيم از ابعاد مختلف به نقاط قوت و ضعف هر نوشته بپردازيم٬ خود حديث مفصلی خواهد شد و در اين مجمل جای نخواهد گرفت.
اصولا هيچ نويسنده٬ نقاش ٬ فيلمساز ٬ شاعر و طنز نويسی نيست که همه آثارش خوب و چشمگير باشد . يک طنز نويس٬ همانند يک شاعر و يا هنرمند٬ کارهای آغازينش قوی نيست ولی کم کم مسير تکامل را پيدا ميکند و آثار چشمگيری خلق ميکند. در بررسی و نقد آثار ديگران بايد اين تفاوتها را در نظر گرفت و منصفانه داوری کرد.
يکی از نوشته​های روان و زيبای عبدالقادر بلوچ ٬ مطلب زير است که هم شيرين است و هم پر از معنی و قابل تامل.
بلوچ در اين نوشته از همان سبک استفاده از حيوانات که قبلا ذکر آن به ميان آمد استفاده کرده و بخوبی آنرا شکل داده است منتها پايان نوشته را به ناگاه رها کرده و با آوردن عبارت انگليسی «نو پرابلم» امکان نتيجه​گيری کامل را از خواننده گرفته است. اين عبارت باعث ميشود خواننده هيچ احساسی در قبال نوشته نداشته باشد و بعبارت ديگر انتظار خواننده از سير گفتار بلا تکليف مانده و همينطوری رها ميشود. البته بلوچ اين نقيصه را در نوشته​های ديگر برطرف کرده که در آينده چند نمونه از آنها را مثال خواهيم زد. بهرحال بسياری از طنز نويسان کارکشته آخرين جمله اختتاميه مطالبشان را معمولا از بهترين جملات انتخاب ميکنند تا خواننده بعد از خواندن آخرين جمله يا عبارت٬ تحريک يا تهييج و يا به خنده بيفتد.

مصاحبه با یک خر




Saturday, January 06, 2007

روشها و سبکها:

بطور خلاصه سبکهای نگارش طنز عبارتند از:

- روش تحميق يا خود را به کودنی زدن
- روش اغراق و غلو گويی
- روش تشبيه واقعيات به زندگی حيوانات يا نباتات
- طنز موزون يا کج و معوج کردن اشعار بزرگان
- روش قلب و دگرگونی کلمات
- روش تحقير کردن و يا به سخره گرفتن

فعلا روش ديگری يادم نمياد. شما چی؟

Thursday, January 04, 2007

ادامه روشهای نگارش طنز:

- تشبيه واقعيات اجتماعی به زندگی حيوانات

حتما کتاب موش و گربه عبيد زاکانی را خوانده​ايد. گاهی استفاده از قالب زندگی حيوانات ٬ سخن و انتقاد طنز نويس را بسيار ساده​تر از ديگر سبکها ميکند. خوبی اين روش آنست که از قول يک حيوان زبان بسته همه چيز را ميتوان نقل کرد! کتاب کليله و دمنه مملو است از حکايات شيرين که در قالب زندگی حيوانات پردازش شده است. همچنين قلعه حيوانات بشکل ديگری از اين سبک و روش استفاده کرده تا اوضاع سياسی را به نقد بکشد.
نمونه​ای از اين سبک را در نوشته ای تحت عنوان « خاطرات يک گوسفند» ميتوانيد در ارشيو وبلاگم بخوانيد
از ميان طنز نويسان وبلاگی٬ عبدالقادر بلوچ در اين زمينه بسيار مسلط است و نوشته های جانداری دارد که در آينده چند نمونه از آنها را بررسی خواهيم کرد.