ادامه یادگیری از طنزهای بلوچ:
يکی از روشهای تنظيم و عمل آوری طنز نوشتهها استفاده از کاراکترها و شخصيتهای ساده و معمولی دور و بر زندگی مان است. مثلا زنده ياد کيومرث صابری در ستون دو کلمه حرف حساب که در يکی از جرايد مینوشت٬ از دو سه شخصيت آبدارچی و نظافتچی اداره استفاده ميکرد و حرفهای جناحهای مختلف سياسی را از زبان آنها بيان ميکرد. اين شيوه طنز نويسی ضمن سادگی و شيرينی٬ برای هر مسئله و رويداد اجتماعی و يا سياسی جامعه قابل انعطاف و بهرهبرداری است.
شرط استفاده از اين شيوه٬ احاطه کامل به خلق و خوی و فرهنگ و طرز فکر آن قشر خاص از اجتماع است که بعنوان کاراکتر اصلی طنز نويس در نوشته ها مورد استفاده قرار ميگيرد. مثلا اگر آقای کيومرث صابری(گل آقا) از طرز نشستن و برخاستن يک آبدارچی و نظافتچی يک اداره با اطلاع نیود٬ هرگز نمیتوانست طرز بينش آنها را به مسائل اجتماعی٬ خميرمايه طنزهای خود قرار دهد.
عبدالقادر بلوچ نيز از اين شيوه بخوبی و با مهارت تبعيت کرده و پای عمه ساده و عامی خود را به ميدان طنز نوشتههای خود کشانده است. بلوچ نسبت به نحوه بینش و قضاوت عمه خود نسبت به مسائل سیاسی آگاه است. عمه او سمبل بخش وسيعی از مردم عامی جامعه ما هستند که سطحی نگری و زودباوری مشخصه اصلی آنهاست.
جرو بحث و مجادله بلوچ با عمهاش بر سر مسائل مختلف٬ پديدآورنده طنزهای نيشدار و محکمی گرديده که شما ميتوانيد نمونههای آنرا در آرشيو وبلاگش بخوانيد.
يکی از روشهای تنظيم و عمل آوری طنز نوشتهها استفاده از کاراکترها و شخصيتهای ساده و معمولی دور و بر زندگی مان است. مثلا زنده ياد کيومرث صابری در ستون دو کلمه حرف حساب که در يکی از جرايد مینوشت٬ از دو سه شخصيت آبدارچی و نظافتچی اداره استفاده ميکرد و حرفهای جناحهای مختلف سياسی را از زبان آنها بيان ميکرد. اين شيوه طنز نويسی ضمن سادگی و شيرينی٬ برای هر مسئله و رويداد اجتماعی و يا سياسی جامعه قابل انعطاف و بهرهبرداری است.
شرط استفاده از اين شيوه٬ احاطه کامل به خلق و خوی و فرهنگ و طرز فکر آن قشر خاص از اجتماع است که بعنوان کاراکتر اصلی طنز نويس در نوشته ها مورد استفاده قرار ميگيرد. مثلا اگر آقای کيومرث صابری(گل آقا) از طرز نشستن و برخاستن يک آبدارچی و نظافتچی يک اداره با اطلاع نیود٬ هرگز نمیتوانست طرز بينش آنها را به مسائل اجتماعی٬ خميرمايه طنزهای خود قرار دهد.
عبدالقادر بلوچ نيز از اين شيوه بخوبی و با مهارت تبعيت کرده و پای عمه ساده و عامی خود را به ميدان طنز نوشتههای خود کشانده است. بلوچ نسبت به نحوه بینش و قضاوت عمه خود نسبت به مسائل سیاسی آگاه است. عمه او سمبل بخش وسيعی از مردم عامی جامعه ما هستند که سطحی نگری و زودباوری مشخصه اصلی آنهاست.
جرو بحث و مجادله بلوچ با عمهاش بر سر مسائل مختلف٬ پديدآورنده طنزهای نيشدار و محکمی گرديده که شما ميتوانيد نمونههای آنرا در آرشيو وبلاگش بخوانيد.
2 comments:
اين وبلاگت را نديده بودم! يا شايد هم ديده بودم و يادم رفته بود. جالب است. يه روز بايد بيام سر فرصت با دقت بخونم. بگذريم
اين راز لبخند فعال است اما آن يکی نه. فکری به حالش بفرما
باز هم منم.
در فاصلهي پيام قبلی تا حال، ديدم اسم وبلاگ من هم در ليست کوتاه سمت چپ اين صفحه ظاهر شده! البته که اين "ظهور" ناشی از حسن نظر حضرتعالیست و صدالبته که فضولياش هم به بنده نيامده و وبلاگ خودت است و بقول معروف صلاح مملکت خويش...
اما بنده از فرصت استفاده میکنم و همين جا برای چندمين بار اعتراف میکنم که از "طنزنويسی" سر در نمیآورم. گهگداری چيزکی مینویسم با اين تصور (و نه چندان با اين قصد!) که لبخندی بر لب کسی میآورد اما واقعيت اين است که حتی الفباي "طنزنويسی" را نمیشناسم. در باب اثبات اين فرمايش، حتی حاضرم امتحان کتبی بدهم! "طنزخوانی"ام بد نيست البته و طنز پخته و جا افتاده را در حد خودم تميز میدهم از طنز شل و ول و آبکی اما...
بنابراين خواهشمندم چنانچه جسارتی نباشد اسم بنده را حذف کنی. بدون هيچگونه شکستهنفسی و ظاهرسازی و ريا عرض میکنم. ليستی که يک سرش بلوچ باشد و پارسا و سخن و سر ديگرش محمود فرجامی و ناصر خالديان (اين ها را با مطالبشان آشنا هستم ديگران را هنوز نمیشناسم) جای بنده در آن ليست نيست. یعنی راستش يا جای آنها، يا جای ما !!
اين درست است که در بلاگآباد، چند نفری هستند که حسب تجربه و سن و سال و ميزان مطالعه و ديد و نگاهی که به زندگی دارند و غيره گاهی چيزهای خندهدار مینويسند! وبلاگ آشپزباشی شايد در اين گروه جا بشود. (اين شامل حتی خسنآقا هم میشود البته که من هر دوماه يک بار برای تمدد اعصاب! يکی دو خطی از مطالبش را نگاه میکنم) اما اينکه اين قبيل را به مفهوم مصطلح، "طنزنويس" حساب کنيم....(؟) موافق نيستم. بله! خواندم آن توضيح پايين ليست را...با اين همه اين کامنت را مرتکب میشوم!
باز هم شرمنده از مزاحمت. راستش چند روزی در ترديد بودم که اين پيام را بگذارم يا نه. نگران تعبيراتی بودم که ممکن بود (و هست) که از آن بشود. اما امروز به خودم گفتم باداباد، مینويسم. چون اگر نگويم اينجايم میمانَد!(متهم در حين ادای اين کلمات به گلوي خود اشاره کرد که برای جلوگيری از هر گونه سوء تعبير احتمالی عيناً در صورتجلسه دادگاه ثبت شد!)
Post a Comment