Saturday, March 06, 2010
Monday, January 19, 2009
در قسمت قبل بصورت مختصر خطوط کلی محدودیتها در طنز را مرور کردیم. شاید بد نباشد بعضی از زوایای تاریک این بحث را با هم بیشتر بررسی کنیم. مثلا اینکه چرا در طنز ایجاد کینه قومی صحیح نیست و باید این محدودیت را مراعات کرد.
پرهیز از کینه پراکنی و ترویج دشمنی قومی یک اصل پذیرفته شده اجتماعی است و منحصر به محدودیتهای نگارش طنز نیست. در یک جامعه سالم کسی حق ندارد دیگران را به صرف نژاد٬ رنگ پوست٬ زبان٬ لهجه و امثال آن که بصورت غیر ارادی به آنها رسیده است سرزنش کند و یا به سخره گیرد و تحقیر نماید.
بعنوان مثال جوکهایی که در مورد رشتیها یا ترکها و یا دیگر قومیتها ساخته میشود چیزی نیست جز تخریب روابط اجتماعی بین افراد. اسم اینها طنز نیست. ممکن است ما را بخنداند ولی به چه بها وچه ارزشی؟ ممکن است شما بگویید اگر لفظ «یه ترکه» یا «یه رشتی» یا امثالهم را از این جوکها حذف کنیم دیگر خندهدار نمیشود. جواب من این است که اصلا اینطور نیست. این گونه لطیفهها را میتوان اصلاح کرد بطوریکه هیچ ملیتی را تحقیر نکند. خندهدار بودن یک نوشته به فاعل و مفعول آن نیست بلکه به فعل و روابط غیر معمول آن است که باعث خنده ما میشود.
البته ممکن است یک جامعه اینقدر پر ظرفیت باشد که تلقی اکثریت جامعه از طنز فقط یک قلقلک باشد و نه الزاما توهین و یا تمسخر. در اینصورت دست طنز نویس بازتر است و میتواند نوشتهاش را در مورد آن قوم به صورت طنز و شوخی درآورد.
این موضوع زوایای متعددی دارد که باز هم به آن خواهیم پرداخت.
Posted by ملا حسنی at 8:26 a.m. 5 comments
Friday, December 12, 2008
فرهنگ ما شرقیها پراست از خطوط قرمز. بسیاری از این محدودیتها را خودمان ساختهایم و سپس کلاف سردرگم آنرا به گردن خویش آویختهایم. برای هر چیز اگر و امّایی داریم. برای خندیدن٬ برای لباس پوشیدن٬ برای حرف زدن٬ برای نوشتن٬ برای فکر کردن.
بدیهی است که برخی از این خطوط قرمز را زندگی اجتماعی برای ما تعیین کرده و نبود آنها باعث لطمه به آسایش زندگی جمعی میزند. مثلا ترویج کینه علیه یک قوم و یا نژاد.
و یا خدشه دار کردن حریم خصوصی افراد. این محدودیتها لازمه سلامت یک جامعه متمدن است.
اما بسیاری از خطوط قرمز اینگونه نیست. اینها زاییده رسم و رسوم و سلیقه افراد است و بتدریج بعنوان شاخصههای اخلاقمداری جاافتادهاند.
کار طنز نویس بیپروایی است و شکستن چنین خطوط قرمز.
برخلاف بسیاری از منتقدین مودب٬ هجو را میستایم و آنرا مفید میدانم. چون مهمترین دستاورد هجو٬ شکستن دیوار صوتی محدودیت است.
طنزی که مقید به ارضای منشها و روشهای رایج باشد٬ چیزی میشود شبیه بقیه نوشتههای معمولی. تاثیرگذاری طنز در تقید حاصل نمیشود. آفت طنز٬ مصلحت اندیشی و خودسانسوری است. طنزنویسان فارسی زبان بیشترین ضربات مهلک را از کسانی خوردهاند که خود در کلاف سردرگم قیودات اخلاقی قراردارند و طنز را دون شان ادبیات و اخلاق قلمداد میکنند.
یک طنز نویس موفق کسی است که در دام سلیقه چنین افرادی نیفتد و برای ارضای سلایق دیگران خودسانسوری نکند.
Posted by ملا حسنی at 10:52 p.m. 1 comments
Saturday, April 12, 2008
خنده سلامتی ميآورد
كسي البته مجبورتان نكرده، ميتوانيد به همين رويه ادامه بدهيد و هر موضوع را از جنبه ناراحتكنندهاش نگاه كنيد و زانوي غم به بغل بگيريد، يا ميتوانيد در هر موقعيتي، نكته بامزهاي بيابيد و به آن بخنديد.
اما قبل از اينكه تصميمتان را بگيريد، به نتيجه تازهترين مطالعات در مورد تأثير خنده بر سلامت توجه كنيد.به گزارش خبرگزاري رويترز، يك تيم تحقيقاتي در دانشگاه لوماليندا در كاليفرنيا، چند سالي است كه روي تأثيرات روان شناسي و بيولوژيك خنده و شادي بر انسان مطالعه ميكند و آخرين مرحله اين مطالعات به نتايج جالبي دست يافته است؛ اينكه خنديدن روي هورمونهاي مرتبط با استرس تأثير ميگذارد و ميزان ترشح آن را در بدن كم ميكند.
مرحله اول اين مطالعات در سال 2001، روي تأثيرات رواني خنديدن متمركز بود. محققان مردم را به طريقي وادار به خنديدن ميكردند، بعد از آنها ميخواستند تا احساس خود را نسبت به قبل از آن، توضيح دهند. مقايسه اين احساسات، نشان داد كه خنديدن و ابراز شادي، باعث كم شدن محسوس احساس تنش و اضطراب، احساس انرژي مثبت و بهتر شدن خلق و خوي آنها شده بود.
در مرحله بعدي اين مطالعه، در سال 2006، اين تيم تحقيقاتي، سعي كرد واسطههاي بيولوژيك و شيميايي كه موجب اين احساس ميشود را پيدا كند. اندازهگيريهاي آزمايشگاهي نشان داد وقتي افراد فيلمهاي كمدي و خنده دار تماشا ميكنند، ميزان ترشح هورمون ضددرد دروني و طبيعي بدن، اندورفين، افزايش مييابد.
افزايش ترشح اين هورمونها، باعث ميشود كه فرد احساس آرامش و راحتي بيشتري كند و بهتر بتواند با شرايط ناسازگار كنار بيايد. ترشح اندورفينها، كه از دسته تركيبات شيميايي مشابه مرفينها هستند، حالتي ايجاد ميكند كه مصرفكنندگان موادمخدر، سعي ميكنند با استفاده از موادمخدر خارجي، آن را به دست بياورند. همچنين مطالعه اين محققان نشان داد ميزان ترشح هورمون رشد هم بعد ازخنديدن بيشتر ترشح ميشود.
در آخرين مرحله اين مطالعات، كه هفته گذشته نتايج آن منتشر شد، واسطههاي شيميايي ديگري نيز بررسي شد و اين طور نتيجه داد كه در اثر تماشاي فيلمهاي خنده دار، ميزان ترشح هورمونهاي نشانه استرس، مانند كورتيزول و آدرنالين كاهش قابل ملاحظهاي مييابد. (تا 70 درصد) بررسيهاي قبلي در گروههاي ديگر تحقيقاتي نشان داده بود كه ترشح بيش از حد هورمونهاي نشانه استرس، مانند كورتيزول، موجب كاهش قدرت دفاعي و ايمني بدن ميشود و بدن مستعد ابتلا به انواع عفونتها، همچنين بيماريهايي ميشود كه رابطه آنها با وضعيت التهابي روشن شده است.
بهعنوان مثال مطالعهاي كه نتايج آن 2 ماه پيش منتشر شد، مشخص شده بود افرادي كه بهطور درازمدت درگير استرسهاي شغلي هستند، بيشتر از سايرين احتمال دارد كه دچار بيماريهاي قلبي و عروقي شوند. مطالعه ديگر نشان داده بود كه افزايش سطح پايه اين هورمونها، ميتواند زمينه را براي ابتلاي افراد به ديابت نيز فراهم كند.
افرادي كه سطح استرس بالايي دارند، معمولا بيشتر سرما ميخورند و سرماخوردگي شان بيشتر طول ميكشد.حالا ديگر تصميم با خودتان است، ميتوانيد بيشتر بخنديد و سالم باشيد يا اينكه بازهم واقعيت را از نيمه تاريك آن ببينيد
منبع: روزنامه همشهری
Posted by ملا حسنی at 2:40 p.m. 1 comments
Monday, December 24, 2007
از چند دهه پیش کم کم استفاده از زبان محاورهای و بهرهمندی از اصطلاحات گفتاری روزمره در نوشتههای طنزگونه مرسوم گردید.
مهمترین دلیل آن بکارگیری این روش برای تمسخر و طعنه زنی به زمامدارانی بود که بدون داشتن اطلاعات اولیه از یک موضوع در مورد آن همچون عوام اظهار نظر میکردند.
اولین طنزنویسی که این شیوه را بکار برد مرحوم جمالزاده بود. او در مورد برخورد عامیانه زمامداران و روحانیون با مسئله دمکراسی و مشروطیت نوشتههای بینظیری از خود به یادگار گذاشته است.
با ظهور و استقرار حکومت اسلامی و اظهارنظرهای عامیانه روحانیون در پیچیدهترین موضوعات زندگی و نوآوریهای صنعتی و ارائه راهحلهای ابتدایی برای مشکلات بغرنج عصرنوین باعث گردید که طنزنویسان بیش از پیش با بکارگیری اصطلاحات و زبان عامیانه به نگارش طنز بپردازند و درواقع طرز فکر آنها را به چالش اندازند.
با گسترش اینترنت و پدیده وبلاگها٬ عامیانه نویسی به اوج خود رسید. عامیانه نویسی امروزه در نوشتههای اکثر طنزنویسان ایرانی بطور ناخودآگاه شیوع پیدا کرده و کمتر طنز نویسی را بتوان یافت که از زبان محاورهای روزمره در نوشتههای خویش استفاده نکند.
این هم از برکت انقلاب شکوهمند انقلاب اسلامی.
Posted by ملا حسنی at 6:01 p.m. 0 comments
Saturday, October 20, 2007
اخیرا ابراهیم نبوی در سایت بالاترین اقدام به نوشتن طنز دسته جمعی کرده که بنظر من کار خوبی است.
مثل هرکار دیگری٬ طنز نوشتن نیاز به تمرین و ممارست دارد. بدون تمرین هیچکس نمیتواند طنز خوب بنویسد. بقول شاعر کار نیکو کردن از پر کردن است.
بنابر این٬ دوستانی که به نوشتن طنز علاقهمندند از این فرصت استفاده کنند و برای طنز نویسی تمرین کنند.
Posted by ملا حسنی at 12:23 p.m. 0 comments
Monday, July 16, 2007
اهمیت تیتر و عنوان در طنز نوشتهها٬ کمتر از اصل متن نیست. گاهی یک تیتر زیبا و جذاب٬ متن طنز را جذابتر و خواندنیتر میکند.
برعکس٬ یک تیتر نامناسب باعث سردرگمی ذهنی و یا احساسی مخاطب میگردد.
در نوشتههای غیر طنز٬ اگر عنوان کمی نامناسب و مبهم باشد٬ خواننده با خواندن چند پاراگراف٬ پیش ذهنی خود را اصلاح و تصحیح میکند ولی در طنز این اشکال باعث کور شدن ذوق و شوق خواننده میشود.
بنابراین انتخاب تیتر در طنز اهمیت زیادی دارد.
تیتر و عنوان برای یک نوشته همانند یک تابلو در سردر مغازه است. مثلا تصور کنید یک مغازهداری کلیه عتیقهجات و جواهرات و اشیا قیمتی را در مغازهاش بچیند و عرضه کند ولی هیچ تابلو و علامت مشخصهای برای مغازهاش تدارک ندیده باشد و یا تابلوی شلخته و درب و داغونی را نصب کرده باشد٬ چه عاقبتی خواهد داشت؟ دیگران چه قضاوتی خواهند کرد؟
بر سر در مغازه جواهر فروشی که نباید یک تابلوی زهوار دررفته نصب کرد.
تیتر و عنوان بهتر است حتی المقدور مختصر باشد.
ضرورتی ندارد که ما همه منظورمان را در تیتر و عنوان بگنجانیم. هرچه مختصرتر باشد بهتر است.
حتی الامکان تیتر و عنوان مستقل از متن نوشته٬ خندهدار و یا اغراق آمیز باشد.
گاهی تیتر و عنوان را تعمدا نامفهوم انتخاب میکنیم تا ذهن خواننده را دنبال خود بکشانیم و کنجکاوی او را تحریک کرده و نهایتا در اخر متن به همان نقطه اول یعنی عنوان برسیم. در چنین حالتی اغلب٬ آخرین جمله متن عبارتی است حاوی عنوان و تیتر نوشته.
مثالهای زیادی را میتوان ذکر کرد. ابراهیم نبوی مهارت خوبی در انتخاب تیتر نوشتههایش دارد. بلوچ عناوین مختصر و کوتاهی را معمولا انتخاب میکند. بقیه طنز نویسان وبلاگی نیز گاهی تیترهای جالبی را انتخاب کردهاند که باعث منحصر بفرد شدن نوشتههایشان شده است.
البته در این زمینه باز حرف برای گفتن هست. مهارت انتخاب تیتر با تمرین و ممارست بدست میآید و نه با توصیه و آموزش.
Posted by ملا حسنی at 10:56 p.m. 1 comments
Sunday, June 24, 2007
تنفر و یا شیفتگی آفت طنز است ولی داشتن آنها لازمه انسان بودن است. مگر انسان میتواند از بدیها و بدخلقیها بیزار و متنفر نباشد و یا شیفته زیباییها و خوبیها نگردد؟
طنز پایدار طنزی است که به وضوح از دشنام گویی و ابراز تنفر به بدیها و بدخلقیها احتراز کند و الا آن نوشته دیگر طنز نیست بلکه یک بیانیه حزب سیاسی و یا سرمقاله کیهان شریعتمداری است.
این روزها بعضی افراد٬ وقتی میخواهند در مورد احمدینژاد طنزی بنویسند علنا دشنام و توهین میکنند. این گونه نوشتهجات نه تنها طنز نیست بلکه هیچ اثر مثبتی بر مخاطب نخواهد گذاشت.
طنز نویس باید رل هنرپیشه فیلمهای کمدی را بازی کند. خود را به سادگی بزند و از کوره درنرود و دشنام و توهین نکند.
اخیرا یک وبلاگ دیدم بنام فقط آقام. شما هم این نوشتهاش را بخوانید. جالب است.
Posted by ملا حسنی at 2:25 p.m. 4 comments
Sunday, March 18, 2007
چه چيزي خنده آور است؟
حس شوخ طبعي و مزاح، توانايي خنديدن به چيزهايي است كه خنده دار هستند و ديدن جنبه هاي مضحك و خنده دار چيزهايي كه اغلب آنها را بسيار جدي مي گيريم.
ما همگي از چيزهايي كه معناي خنده داري دارند خنده مان مي گيرد ، فيلمها و تئاترهاي كمدي، داستانهاي خنده دار و جوكها. براي پرورش حس شوخ طبعي و مزاح خود، بايد خودمان را بيشتر در معرض برنامه هاي خنده دار قرار دهيم، مخصوصا زماني كه احساس مي كنيم با خنده حالمان عوض
مي شود. شوخي و مزاح وقايع جدي را به حاشيه مي راند و شرايط سخت و مشكل را قابل كنترل تر مي كند.
اما پيدا كردن چيزهاي خنده دار و جالب، در برخي موقعيت ها نيازمند مهارت است. مثل بيشتر مهارت ها، اين مهارت هم براي پرورش يافتن نيازمند تمرين است. داشتن يك حس شوخ طبعي و مزاح بدين معنا نيست كه به هر چيزي بخنديد، اما بدين معنا است كه به جنبه هاي جدي و شوخي چيزها به يك چشم نگاه كنيد. اين به برخي از ما كه طبيعتا منطقي و جدي هستيم، كمك مي كند تا متعادل تر و شوخ تر شويم.
براي درك كامل حس شوخ طبعي بهتر است فرق ميان خنديدن به خودمان، خنديدن به شرايط و خنديدن به ديگران را درك كنيم.
__ خنديدن به خودمان احتمالا ايمن ترين نوع شوخي است زيرا معمولا تهديدي براي ديگران محسوب نمي شود و ما را به عنوان فردي مثبت و متعادل معرفي خواهد كرد.
__ خنديدن به شرايط نيز عموما خطري ندارد مگر در شرايطي كه فرد يا گروهي حساس و ناراحت شوند يا جبهه بگيرند.
__ خنديدن به ديگران كمترين ضريب امنيت و ايمني را دارا است زيرا ممكن است باعث بي احترامي يا بي حرمتي به طرف يا گروه مقابل شود. پس پر واضح است كه بايد از خنديدن به ديگران اجتناب كنيم، اما استثنائاتي هم وجود دارد.
نهايتا كساني از ما كه معمولا قادر به شوخي كردن نيستند، بايد بيشتر روي خودشان كار كنند . از نظر فورست گامپ" شوخ طبعي نوعي لذت است" . با فكر كردن به شادماني نمي توان به شادماني دست يافت. پس بايد واقعا شاد بود. فقط همين
(منتخبی از يک مقاله مندرج در سايت دفتر طنز)
Posted by ملا حسنی at 8:43 p.m. 3 comments
Saturday, March 10, 2007
شرط لازم برای يافتن يک سوژه ناب طنز٬ داشتن اطلاعات گسترده در زمينههای متنوع است. اين شرط لازم است اما کافی نيست.
کسانی که اهل مطالعهاند و از خواندن کتب و مجلات مختلف توشهای برگرفتهاند٬ کسانی که جريانات مختلف اجتماعی را از دور و یا نزدیک شاهد بودهاند٬ کسانیکه با جوامع دیگر آشنایی دارند٬ کسانیکه سفر بسیار کرده و پخته شدهاند ٬ دارای اطلاعات وسیعی هستند که این دانستنیهای گوناگون در مواقع لزوم آنان را برای انتخاب سوژهای نو و جالب ياری ميکند.
البته منظور اين نيست که چنين افرادی در زمينههای مختلف متخصص و کارشناس هستند. بلکه مقصود اين است که تنوع و گستردگی دانش افراد ولو سطحی٬ آنان را در سوژه يابی کمک ميکند.
يک طنز نويس که مسائل اجتماعی را به سخره ميگيرد٬ اگر از مشکلات و مسائل روز بیخبر باشد چگونه ميتواند سوژه جالبی را برای طنز نوشتههای خود انتخاب کند؟ او بايد اطلاعاتی ولو مختصر از مسائل پيرامون خود داشته باشد. اين اطلاعات يک شبه و يک روزه بدست نمیآيد.
کسی مثل ف.م. سخن٬ سالها کتاب خوانده٬ روزنامه ورق زده٬ مجله و ماهنامه و هفتهنامه مذهبی و سوسياليستی خوانده٬ هم در جبهه جنگ بوده و هم در فراز و نشيبهای انقلاب٬ هم تاريخ خوانده و هم ادبيات٬ هم اخبار محلی را دنبال ميکند و هم در مورد سقوط مکرر هواپيماها.
طنز نویس موفق قطعا باید وقت زیادی را صرف دیدگاههای دیگران کند. نوشتههای دیگران را بخواند و آنان را با آموختههای خویش محک بزند و نهایتا از درون دل این موضوعات مختلف٬ سوژه مناسب را انتخاب کند.
دقت در نوشتههای ف. م. سخن به ما این آگاهی را میدهد که چگونه یک سوژه از دل اتفاقات مختلف بیرون آمده است.
Posted by ملا حسنی at 2:18 p.m. 0 comments
Saturday, February 24, 2007
در ادامه مروری کوتاه بر طنزهای ف. م. سخن امروز ميخواهيم در باره «انتخاب سوژه» چند خطی را بنويسيم.
يک نقاش هنرمند و يا يک داستان نويس و يا يک فيلمنامه نويس٬ و بالاخره يک طنز نويس ٬ هريک بگونهای سعی ميکنند سوژهای مناسب را برای کار خود انتخاب کنند. اگرچه يک نقاش چيره دست قادر است نقش و تصوير همه مناظر و اشيا را نقاشی کند ولی او در ميان انبوهی از مناظر بدنبال يک سوزه مناسب ميگردد. همين طور است واسواس يک عکاس هنرمند. او دنبال شکار بهترين تصوير از وقايع است .
يک طنز نويس هم همواره دنبال شکار سوژه است. گاهی جذابيت يک طنز نوشته عمدتا بخاطر انتخاب سوژه و موضوع آن است. بنابر اين در انتخاب سوژه نبايد سهل انگاری کرد و در هر مورد طنز نوشت. (بد نيست در همين جا يک نکتهای را خارج از موضوع بحثمان اضافه کنم. طنز نويسی روزنانه کاری است که شيرينی قلم را از بين میبرد. اگر میبينيد مرحوم گلآقا هرروز در اطلاعات طنز مینوشت٬ اولا او يک استثنا بود و ثانيا بسيار کوتاه و مختصر مینوشت.)
ف. م. سخن از آن دسته نويسندگانی است که در انتخاب سوژه طنز بسيار ماهرانه برخورد ميکند. اگر به طنزهای قديمی ايشان نگاهی اجمالی کنيم بخوبی اين تبحر و خلاقيت را در وجود اين نويسنده میبينيم.
حالا ممکن است اين سوال مطرح شود که اصولا رمز و راز اين تبحر و خلاقيت چيست؟ چرا يک سوژه بکر به ذهن مثلا ف. م. سخن ميرسد ولی به فکر من نميرسد؟ بعبارت ديگر چه عواملی باعث مشود که در انتخاب يک سوژه خوش سليقه باشيم؟
برای پاسخ به اين پرسشها منتظر نوشته بعدی باشيد.
Posted by ملا حسنی at 9:27 a.m. 0 comments
Wednesday, February 21, 2007
ف. م. سخن را برای اولين بار از روی طنز نوشتهای که در سايت گويا نوشته بود شناختم. ديری نگذشت که مقالات ادبی و اجتماعی وی جايگزين طنز نوشتههايش گرديد.
آنچه که مورد نظر بحث ماست نقد نوشتههای او نيست بلکه ميخواهيم با مروری بر طنز نوشتههای ايشان٬ نکاتی را در باره نگارش طنز مطرح کنيم.
نکته اولی که از مرور نوشتههای ایشان به ذهن میرسد جایگاه «نقش» نویسنده است. یعنی در طنز نوشتهها٬ نویسنده چه نقشی را بعهده میگیرد و چه «رلی» را بازی میکند. بعضی از طنز نویسان خود را در نقش و قالب یک آدم بیسواد میبرند و حرفهایشان را از زبان آنها میزنند. گاهی هم در قالب شعرای نامدار و یا حتی امامان معصوم و پیامبران و حتی خدا٬ خود را جا زده و با کنایه و اشاره های ظریف و لطیف به مسائل اجتماعی مورد علاقه میپردازند. ایفای هر نقش از عهده هرکس برنمیآید. اینجاست که تفاوت هر طنز در بعهدهگیری نقش نویسنده در آن مشخص میشود.
ناگفته پيداست که این تفاوت در طنز نوشتههای مختلف دليل بر رجحان يا برتری آن نيست بلکه منعکس کننده توانايی نويسنده در خلق آثار اوست. دقيقا مانند توانايی بازيگران تاتر و سينما. يک هنرپيشه کارکشته ممکن است در یک فیلم « نقش اول» فيلم را بازی کند و در فيلم بعدی «نقش منفي». هردو نقش٬ ارزش هنری دارند و هيچکدام بر ديگری از نظر تکنيکی ارجحيت ندارد.
البته این نحوه پردازش طنز سلیقه ایشان است و لازم نیست ما و شما همین شیوه را بخواهیم تقلید کنیم. گاهی بعضی از هنرپیشهها فقط نقش منفی را خوب بازی میکنند و برخی فقط نقش مثبت.
هر کدام از ما توانایی خاصی را در خلق یک نوشته سیاسی و اجتماعی را داریم. مهم آنست که اولا توانایی خود را بشناسیم و سپس در همان نقش و زمینهای که توانایی و استعدادش را داریم قلم بزنیم. بعنوان مثال: ابراهیم نبوی وقتی در قالب و نقش ستاره شهیر شرق میرود و طنز مینویسد٬ کاری قشنگ و شیرین پدید میآورد ولی وقتی در قالب و نقش یک روشنفکر طنز مینویسد٬ نوشتههایش چنگی به دل نمیزند.
ف. م. سخن در طنزهایش نقشهای متفاوتی را بعهده گرفته است. اين از نقاط مثبت نوشتههای وی است. اگرچه در ارائه همه اين نقشها از يک « تم» مشترک استفاده شده که در آينده بدان اشاره خواهيم کرد.
بعنوان مثال به دو نوشته ايشان که در ذيل به آنها لينک داده شده دقت کنيد. دو طنز در دو نقش متفاوت.
يکی از زبان يک روشنفکر
و ديگری از زبان مقام معظم رهبری!.
Posted by ملا حسنی at 10:53 p.m. 0 comments
Saturday, February 17, 2007
مکانيسم لبخند و يا خنديدن يکی از پيچيدهترين کنشهای رفتاری انسانهاست. اينکه چه عواملی و در چه شرايطی باعث ايجاد لبخند ميشوند هنوز بصورت دقيق و جامع مشخص نيست اما روانشناسان گمانهزنیهای متعددی در اين باره کردهاند که تا حدودی شرايط بروز لبخند را روشن ميکنند.
لبخند امری روانشناختی است و به حالات نفسانی اشخاص مربوط ميشود. به عبارت ديگر هرکس بر حسب ذات و شخصيت خود زودتر يا ديرتر میخندد( يا اخم ميکند). با اين حال بنظر ميرسد بين لبخند زدن و روابط اجتماعی افراد تاثير متقابلی وجود دارد. پيچيدگی لبخند باعث نمیشود که ما آنرا يک امر بی قاعده بناميم. لبخند و خنده مثل بقيه پديدهها از قاعده علت و معلول تبعيت ميکنند. شناخت اين عوامل بوجود آورنده لبخند٬ مهارت طنز نويس را در خلق آثار شيرين و بيادماندنی افزايش ميدهد.
ساختار ذهن و روان آدمی بگونهای است که در مقابل اتفاقات٬ شنيدهها ٬ مناظر و حتی تماسّای غير متعارف و معمول واکنش نشان ميدهد که بستگی به نوع و کيفيت و شدت و ضعف تاثير آن٬ در قالب اخم و گريه و يا لبخند و خنده بروز ميکند. مثلا اگر در يک روز برفی که شما بهمراه دوست تان در خيابان در حال عبور هستيد٬ ناگهان از بالای پشت بام يکی از ساختمانها که مشغول برفروبی هستند٬ مقدار زيادی برف روی سر دوست شما ريخته شود٬ حرکات عجيب و غريب دوست شما در اثر سقوط برف بر روی سرش ديدنی است و همين غير متعارف بودن حرکات٬ منظره خندهداری را در ذهن شما مجسم ميکند و باعث بروز لبخند (و يا اندوه) ميشود.
شگرد طنز نویس ٬ايجاد شوک ذهنی است. تمرين و ممارست تبحر نويسنده را در خلق اينگونه شوکها بالا میبرد. حالا از فردا نرويد پشت بام و روی سر مردم برف بريزيد تا ايجاد شوک کرده باشيد!!
ملاحظه فرموديد که همين جمله اخير٬ يک شوک ذهنی بود که شما انتظار آنرا نداشتيد. محرکهای ذهنی در همه افراد به يک ميزان اثر نميکنند و اصولا هيچ طنز نويسی قادر نيست لبخند را بر لبان همه افراد به يکسان به ارمغان آورد.
باز هم در فرصتی ديگر در اين باره خواهم نوشت.
Posted by ملا حسنی at 10:05 a.m. 0 comments
Thursday, February 01, 2007
ناصر طنز نويس زبردستی است. کم مینويسد ولی نوشتههایش خوب و پخته است. خط قرمزها را میشناسد. محدوديتها و خطرات محيط خود را بخوبی تشخيص ميدهد. طنزش در دریایی از ملاحظات و مصلحتها غوطه ميخورد. بخوبی ميتوان حدس زد که چند بار نوشتهاش را نوشته و پاک کرده تا مبادا بهانه به دست اربابان سانسورچی بيفتد و برايش دردسر درست کنند. موقعيت او با موقعيت امثال ما که در خارج از ايران زندگی ميکنيم و مجبور به رعايت اينگونه ملاحظات امنيتی نيستيم متفاوت است. بنابر اين ارزشگذاری برروی طنز او متفاوت تر از نوشتههای ماست. بنظر من کار او باارزشتر است . حيف و صدافسوس که چنين استعدادهايی در محيط بسته و خفقان ايران زمينه رشد ندارند. يک نويسنده بجای اينکه توانش را در خلق و ابتکار و نوآوری و بالابردن کيفيت مطالبش کند٬ بايد همه حواسش به اين باشد که مبادا از نوشتههايش بوی مخالفت با حريم مقدس حکومت برآيد و نانش را آجر کنند.
بگذريم. ناصر خالديان تبحر خاصی در پرورش طنز موزون دارد. از ميان نوشته هايش٬ طنز زیر را انتخاب کردهام که باهم مرور ميکنيم:
اي وطن تا هر كرانت هستهاي
بحث هر پير و جوانت هستهاي
هر خبر از اين و آنت هستهاي
تخم لق در هر دهانت هستهاي
ملت بي آب و نانت هستهاي
آن وكيل و آن وزير و آن مدير
راحت و در برجِ عاج و سير سير
از منِ خسته بخواهد: شير گير!
شيرگيرانِ نهانت هستهاي
ملت بي آب و نانت هستهاي
آن يكي تكنيسين بمب اتم
وان دگر كله فرو كرده به خُم
وين يكي در فكر اعجازست و قم
الغرض تا جمكرانت هستهاي
ملت بي آب و نانت هستهاي
اين وطن دارد كه درد بي شمار
اقتصاد و اعتياد و زهرمار!
هم تورم هم گراني هم فشار
چون فشار دشمنانت هستهاي
ملت بي آب و نانت هستهاي
صدهزاران مردم ما در غمند
در فلاكت يا ندار و مستمند
اين زمان هم عالِمانت ميرَمَند
قمپز و فخر سرانت هستهاي
ملت بي آب و نانت هستهاي
«ما همه شيران ولي شير عَلَم»
هستهايانديشو با اين عقل كم
تا به كي در زير بار جهل خم؟
اي همه تير و كمانت هستهاي
ملت بي آب و نانت هستهاي
هستهاي بياقتدار و بستهاي
چون كلنگِ بيسر و بيدستهاي
خستهاي از روزگاران خستهاي
منزوي از هر جهانت هستهاي
ملت بي آب و نانت هستهاي
با چنين بنياد لق لق در رهيم
فكر خود بر نقش ايوان ميدهيم
غافل از ويراني منزلگهيم
پاي لنگان خرانت هستهاي
ملت بي آب و نانت هستهاي
مدعي! تبعيض با فقر و فساد
اختلاف و تفرقه، كين و عناد
گر كه مردي حل نما عادلنماد!
پيشكش باقي به جانت هستهاي
ملت بي آب و نانت هستهاي
قافيه تنگ آمد و آويختي
آبروي شاعران هم ريختي
اين همه زهر و شكر آميختي
نقطهي لكنتزبانت هستهاي!
ملت بي آب و نانت هستهاي
Posted by ملا حسنی at 11:08 p.m. 0 comments
Friday, January 26, 2007
آشپزباشی عزيز کامنتی را در ذیل نوشته قبلی نوشته که با اجازه ایشان اصل نوشته او و پاسخ خودم را در اینجا میآورم شاید برای دیگران هم خالی از فایده نباشد:
"در فاصلهي پيام قبلی تا حال، ديدم اسم وبلاگ من هم در ليست کوتاه سمت چپ اين صفحه ظاهر شده! البته که اين "ظهور" ناشی از حسن نظر حضرتعالیست و صدالبته که فضولياش هم به بنده نيامده و وبلاگ خودت است و بقول معروف صلاح مملکت خويش...
اما بنده از فرصت استفاده میکنم و همين جا برای چندمين بار اعتراف میکنم که از "طنزنويسی" سر در نمیآورم. گهگداری چيزکی مینویسم با اين تصور (و نه چندان با اين قصد!) که لبخندی بر لب کسی میآورد اما واقعيت اين است که حتی الفباي "طنزنويسی" را نمیشناسم. در باب اثبات اين فرمايش، حتی حاضرم امتحان کتبی بدهم! "طنزخوانی"ام بد نيست البته و طنز پخته و جا افتاده را در حد خودم تميز میدهم از طنز شل و ول و آبکی اما...
بنابراين خواهشمندم چنانچه جسارتی نباشد اسم بنده را حذف کنی. بدون هيچگونه شکستهنفسی و ظاهرسازی و ريا عرض میکنم. ليستی که يک سرش بلوچ باشد و پارسا و سخن و سر ديگرش محمود فرجامی و ناصر خالديان (اين ها را با مطالبشان آشنا هستم ديگران را هنوز نمیشناسم) جای بنده در آن ليست نيست. یعنی راستش يا جای آنها، يا جای ما !!
اين درست است که در بلاگآباد، چند نفری هستند که حسب تجربه و سن و سال و ميزان مطالعه و ديد و نگاهی که به زندگی دارند و غيره گاهی چيزهای خندهدار مینويسند! وبلاگ آشپزباشی شايد در اين گروه جا بشود. (اين شامل حتی خسنآقا هم میشود البته که من هر دوماه يک بار برای تمدد اعصاب! يکی دو خطی از مطالبش را نگاه میکنم) اما اينکه اين قبيل را به مفهوم مصطلح، "طنزنويس" حساب کنيم....(؟) موافق نيستم. بله! خواندم آن توضيح پايين ليست را...با اين همه اين کامنت را مرتکب میشوم!
باز هم شرمنده از مزاحمت. راستش چند روزی در ترديد بودم که اين پيام را بگذارم يا نه. نگران تعبيراتی بودم که ممکن بود (و هست) که از آن بشود. اما امروز به خودم گفتم باداباد، مینويسم. چون اگر نگويم اينجايم میمانَد!(متهم در حين ادای اين کلمات به گلوي خود اشاره کرد که برای جلوگيری از هر گونه سوء تعبير احتمالی عيناً در صورتجلسه دادگاه ثبت شد!)"
قصد بنده از جمعآوری لينک طنزنويسان وبلاگی اين است که اگر کسی خواست روزی روی اين موضوع کارعلمی و دقيق کند٬ لااقل ما جاده را برايش هموار کرده باشيم.
اگرچه هنوز کاری شروع نشده و اول راه هستيم ولی فکر ميکنم بايد با همکاری هم ديدگاههای مختلف را درباره طنز وبلاگی در يکجا جمعآوری کنيم. چه خوب است اگر جنابعالی با آن شيوايی نگارشتان شروع کنی درباره بررسی نقاط ضعف و قوت طنزهای موجود در وبلاگستان.
آشپزباشی جان
ما که با هم تعارف نداريم. اگر قرار باشد شما طنز نويس نباشيد لابد و بطريق اولی(خيلی آخوندی شد) ما هم اينکاره نيستيم و بايد برويم گاوچرانی کنيم.
خارج از شوخی و تعارف بايد قبول کنيم که نوعی ادبيات در بلاگستان رواج يافته که متفاوت است با نگارشهای خشک و معمولی. اسم اين ها را طنز ميگذاريد با غير طنز فرقی نميکند. اين نوع ادبيات را بايد باکمک هم پرورش دهيم و بقول معروف پالايش نماييم. نقاط ضعف را شناسايی کنيم و جنبههای مثبت را تقويت کنيم
آشپزباشی عزيز
اصولا بعضی نوشتهها شبه طنز هستند و نه طنز. تشخيص آنها کار مشکلی است. مثلا خيلی از بلاگرها هستند که گاهگاهی مطالب بامزهای مينويسند ولی آيا آنها طنزنويساند؟ طنزنويس بودن يک رجحان نيست. يک تفاوت است. ما بايد روی اين تفاوت کار کنيم . مشخصههای آنرا بشناسيم و حد و حدود آنرا تعريف کنيم.
خيلی از افراد هستند که مثلا قضاوتشان در مورد طنزنوشتههای من اين است که اينها هجو است در حاليکه از دید من نوشتههايی که بخيال آنها طنز نامیده میشود عملا چیزی نیست جز شبه طنز. نه خاصيتی دارد نه خندهای و نه هيچ احساس ديگری. بیمزه و لوس.
ما بايد مشخصههای يک طنز خوب را تبيين کنيم تا مثلا منی که ميخواهم طنز بنويسم بدانم چه معياری را بايد رعايت کنم و در کجا دستم برای خنداندن خواننده باز است. اين چيزها لازم است انجام شود. اگر بدرد خود ما نخورد شايد نسل بعدی بتواند از اين مواد و مصالح استفاده کند.
خلاصه اينکه من آغازگر اين کار شدم تا شما دوستان وارد شويد و اين مسئله را مورد کنکاش قرار دهيد.
حالا با همه اين اوصاف اگر ميفرماييد اسم شما را از آنجا برداريم سمعا و طاعا. فعلا بگذار يه خورده با اون حال کنيم!
Posted by ملا حسنی at 2:04 p.m. 6 comments
Sunday, January 21, 2007
يکی از روشهای تنظيم و عمل آوری طنز نوشتهها استفاده از کاراکترها و شخصيتهای ساده و معمولی دور و بر زندگی مان است. مثلا زنده ياد کيومرث صابری در ستون دو کلمه حرف حساب که در يکی از جرايد مینوشت٬ از دو سه شخصيت آبدارچی و نظافتچی اداره استفاده ميکرد و حرفهای جناحهای مختلف سياسی را از زبان آنها بيان ميکرد. اين شيوه طنز نويسی ضمن سادگی و شيرينی٬ برای هر مسئله و رويداد اجتماعی و يا سياسی جامعه قابل انعطاف و بهرهبرداری است.
شرط استفاده از اين شيوه٬ احاطه کامل به خلق و خوی و فرهنگ و طرز فکر آن قشر خاص از اجتماع است که بعنوان کاراکتر اصلی طنز نويس در نوشته ها مورد استفاده قرار ميگيرد. مثلا اگر آقای کيومرث صابری(گل آقا) از طرز نشستن و برخاستن يک آبدارچی و نظافتچی يک اداره با اطلاع نیود٬ هرگز نمیتوانست طرز بينش آنها را به مسائل اجتماعی٬ خميرمايه طنزهای خود قرار دهد.
عبدالقادر بلوچ نيز از اين شيوه بخوبی و با مهارت تبعيت کرده و پای عمه ساده و عامی خود را به ميدان طنز نوشتههای خود کشانده است. بلوچ نسبت به نحوه بینش و قضاوت عمه خود نسبت به مسائل سیاسی آگاه است. عمه او سمبل بخش وسيعی از مردم عامی جامعه ما هستند که سطحی نگری و زودباوری مشخصه اصلی آنهاست.
جرو بحث و مجادله بلوچ با عمهاش بر سر مسائل مختلف٬ پديدآورنده طنزهای نيشدار و محکمی گرديده که شما ميتوانيد نمونههای آنرا در آرشيو وبلاگش بخوانيد.
Posted by ملا حسنی at 1:09 p.m. 2 comments
Sunday, January 07, 2007
مقدمه- قرار نيست در يک يادداشت وبلاگی به نقد و بررسی جامع و کامل دست بزنيم زيرا حوصله خواننده يادداشتهای اينترنتی کوتاه است و لذا بهتر است مطالب را بصورت فشرده و در چند قسمت ارائه داد. بررسی آثار ديگران کاری است وقت گير که اگر بخواهيم از ابعاد مختلف به نقاط قوت و ضعف هر نوشته بپردازيم٬ خود حديث مفصلی خواهد شد و در اين مجمل جای نخواهد گرفت.
اصولا هيچ نويسنده٬ نقاش ٬ فيلمساز ٬ شاعر و طنز نويسی نيست که همه آثارش خوب و چشمگير باشد . يک طنز نويس٬ همانند يک شاعر و يا هنرمند٬ کارهای آغازينش قوی نيست ولی کم کم مسير تکامل را پيدا ميکند و آثار چشمگيری خلق ميکند. در بررسی و نقد آثار ديگران بايد اين تفاوتها را در نظر گرفت و منصفانه داوری کرد.
يکی از نوشتههای روان و زيبای عبدالقادر بلوچ ٬ مطلب زير است که هم شيرين است و هم پر از معنی و قابل تامل.
مصاحبه با یک خر
Posted by ملا حسنی at 11:30 a.m. 1 comments
Saturday, January 06, 2007
بطور خلاصه سبکهای نگارش طنز عبارتند از:
- روش تحميق يا خود را به کودنی زدن
- روش اغراق و غلو گويی
- روش تشبيه واقعيات به زندگی حيوانات يا نباتات
- طنز موزون يا کج و معوج کردن اشعار بزرگان
- روش قلب و دگرگونی کلمات
- روش تحقير کردن و يا به سخره گرفتن
فعلا روش ديگری يادم نمياد. شما چی؟
Posted by ملا حسنی at 8:36 a.m. 3 comments
Thursday, January 04, 2007
- تشبيه واقعيات اجتماعی به زندگی حيوانات
حتما کتاب موش و گربه عبيد زاکانی را خواندهايد. گاهی استفاده از قالب زندگی حيوانات ٬ سخن و انتقاد طنز نويس را بسيار سادهتر از ديگر سبکها ميکند. خوبی اين روش آنست که از قول يک حيوان زبان بسته همه چيز را ميتوان نقل کرد! کتاب کليله و دمنه مملو است از حکايات شيرين که در قالب زندگی حيوانات پردازش شده است. همچنين قلعه حيوانات بشکل ديگری از اين سبک و روش استفاده کرده تا اوضاع سياسی را به نقد بکشد.
نمونهای از اين سبک را در نوشته ای تحت عنوان « خاطرات يک گوسفند» ميتوانيد در ارشيو وبلاگم بخوانيد
از ميان طنز نويسان وبلاگی٬ عبدالقادر بلوچ در اين زمينه بسيار مسلط است و نوشته های جانداری دارد که در آينده چند نمونه از آنها را بررسی خواهيم کرد.
Posted by ملا حسنی at 2:20 p.m. 0 comments
Thursday, December 28, 2006
در ادبيات کهن ما٬ چيزی بنام طنز بچشم نميخورد. آنچه که در قديم بود هزل نام داشت نه طنز. کلمه طنز در همين چهل پنجاه ساله اخير در ادبيات ما متداول شد. شايد از زمان مرحوم دهخدا و روزنامه صوراسرافيل.
معنی لغوی طنز گفتن: مسخره کردن و به طعنه چيزی را گفتن است ولی در قديم کلمه طنز معنا يا معانی ديگری غير از آنچه که ما از آن استنباط ميکنيم داشته است. مثلا انوری در شعری طنز را به معنی سرزنش بکار برده است:
دی گفت به طنز نجم قوال
کای بنده سپهر آبنوست
و يا نظامی از آن بهجای بیشرم بودن استفاده کرده:
طنزی کند و ندارز آزرم
چون چشمش نيست کی بود شرم
و يا نظامی میگوید:
طنز کنان روبهی آمد زدور
گفت صبوری مکن ای ناصبور
بنابر اين کلمه طنز در متون قديم چيزی عير از برداشت امروزی از آن است.
هزل( به فتح ه و سکون ز) به معنی مزاح کردن است. البته همين هزل هم باز معانی مختلفی دارد که متاسفانه بعضی از دوستان آنرا با هجو (چرت و پرت) اشتباه ميگيرند.
برای اینکه حسابی گیج بشوید! باید اشاره کنم که هجو هم معانی مختلفی دارد. مثلا در قديم بعضی از شعرا در مدح زمامداران مدح ميگفتند و بعضی در نقطه مقابل عليه آنها هجو ميگفتند.
هجا مترادف هجو است و باز به معنی فحش ناموسی است.
در هجا گويی دشنام مده پس چه دهم
مرغ بريان دهم و بره و حلوا و حرير
در قديم هم مثل امروز هزل و هجو را با هم قاطی پاطی ميکردند ولذا هزل گو در منظر اديبان زياد محترم نبود. مثلا اين اسن شعر را ببينيد:
محال را نتوانم شنيد و هزل و دروغ
که هزل گفتن کفر است در مسلمانی
خب. با اين توضيحات بخوبی ميتوان فهميد که چرا اينقدر در مورد طنزهای فارسی اختلاف سليقه وجود دارد. بعضی نوشتهای را طنز ميدانند و ديگری انرا هجو مینامد. درصورتی که هيچکدام نميتوانند تعريف مشخصی از طنز يا هجو ارائه دهند.
در چند دهه گذشته بعضی از بزرگان ادب بخاطر تفکيک طنز از هجويات رکيک اصطلاح طنز را باب کردند. مثلا اقبال آشتيانی در مجله ارمغان و دکتر خانلری در مجله سخن اين کلمه را جا انداختند و نوشته های عبید زاکانی را تحت عنوان طنز چاپ و معرفی کردند نتيجه اين که شد امروزه مردم ما عبيد زاکانی را ابنام طنزپرداز ميشناسند نه هزل گوی.
اختلاط بين طنز و هجو باعث شد که خيلی از مردم توقع بيجايی از طنز داشته باشند. بعضی خيال ميکنند که طنز بايد آدم را رودهبر کند. خنده طنز با خنده هزل فرق دارد. خنده طنز نوعی خنده درونی است و انبساط خاطر است. البته ممکن است اين انبساط خاطر و خنده درونی منجر به قهقهه هم بشود ولی الزامی نيست. طنز جوک نيست. طنز طنز است.
Posted by ملا حسنی at 2:52 p.m. 1 comments
Sunday, December 24, 2006
گاهی بعضی واژهها تعريف دقيقی ندارند ولی ميتوان با ذکر آنچه که نيست آنرا شناساند!
تعريف طنز بطوری که يک عبارت جامع و مانعی باشد خيلی مشکل است ولی ميتوان توضيح داد که چه چيزهايی طنز نيستند تا در آنصورت ذهن متوجه محدوده طنز بشود. توی بسیاری از کتابها تعاریف مختلف و عجیب و غریبی برای طنز نوشتهاند که هیچکدام دقیق نیست ولی اگر مجموعه آنها را کنار هم بگذاریم میتوانیم ایده روشنی از طنز داشته باشیم.
توی سايت آقای هادی خرسندی٬ طنز نويس بزرگ٬ مطلبی در اين باره پيدا کردم که عينا برای شما نقل ميکنم:
«رفتم پيش روانپزشک بالأخره که آقا من تعريف طنز را نميدانم و اين کلي کنفي دارد. گفت نه عزيزم کنفي چرا؟ تو توليد ميکني، خلق ميکني، وظيفه نداري توليد خود را تعريف هم بکني. ببين آقاجان. مرغ، تخم ميگذارد و ميرود. ديگر به او مربوط نيست که تخم مرغ چه موادي دارد و چه خواصي دارد؟ کار مرغ، تخم گذاشتن است. حالا ديگران هستند که در باره ي اين تخم مرغ و فرق خاگينه و نيمرو اظهار نظر ميکنند بدون اينکه يخه ي مرغ را بگيرند که بيا تخم مرغ را تعريف کن. تو هم همينطور.
دکتر روانشناس اينها را که گفت قانع شدم و قدقدکنان مطبش را ترک کردم. »
از آنجایی که قول دادهام وبلاگی و مختصر بنویسم لذا همین نکته فعلا کافی است اما هنوز حرفهای زیادی در مورد تعریف طنز داریم که کم کم به آنها میپردازیم
Posted by ملا حسنی at 8:48 p.m. 1 comments
Saturday, December 23, 2006
برخلاف روش قبلی(روش اغراق گويی ) ٬ اين روش کار مشکلی است. در اين شيوه نگارش ٬ نويسنده بايد خود را به سادگی و خرفتی بزند و دنيا را از نگاه يک آدم سادهلوح نگاه کند. معمولا استفاده از اين سبک مستلزم تدوين يک سناريو و يا داستان کوتاهی از ماجراست. نکته مهم آنجاست که طنزنويس موفق کسی است که از نوشتن داستانها و ماجراهای طول و دراز پرهيز کند. زيرا آنچه که خواننده را وادار به خنده ميکند٬ همان برخورد با مسائل غيرقابل انتظارش در ميان کلمات است. اگر قرار باشد داستان را از سير تا پياز بنويسيم٬ چيزی باقی نمیماند تا ذهن خواننده را تحريک کند. بنابر اين کوتاه نويسی در طنز يک اصل است. منظور از کوتاه نويسی پرهيز از حواشی و مسائل غيرضروری است.
مثال:
فرض کنيم ميخواهيم عليه يک فکر يا باور خرافی در جامعه مطلبی بنويسيم. بعنوان نمونه در بعضی از احاديث و روايات چيزهايی بيان ميشود که کاملا از پشتوانه علمی بیبهرهاند و يا اگرهم باشند٬ رفتار و سلوک عامه مردم بگونهای است که هرمطلب غير علمی را ميتوان بخوردشان داد. همينکه در يک حديث ميخوانيم «خوردن هويج آلت تناسلی مرد را دراز ميکند» سوژه خوبی برای نوشتن يک طنز است با همين سبک و شيوه.
داستانی که نويسنده برای اين موضوع تدوين کند ميتواند چنين باشد:
« امروز که از خواب بيدار شدم يکراست رفتم سراغ اينترنت نوردی. اخبار ايران و جهان را از دم خواندم تا رسيدم به اين خبر مهم که خوردن هويج آلت تناسلی مرد را دراز ميکند. با خواندن اين مطلب سرم گيج رفت و چشمانم سياهی رفت. از اعماق وجودم آهی کشيدم و محکم به پيشانیام زدم و با خودم گفتم: ای دل غافل! چرا تا بحال موضوع به اين مهمی را نمیدانستم. و از آن غافل بودم. فورا لباسهايم را پوشيدم و رفتم از سيزی فروشی محل٬ يک گونی هويج آبدار خريدم و نشستهام به خوردن. فکر کنم اون پایینها داره يک خبرهايی ميشه! ...»
البته قبلا در اين مورد داستان ديگری را نوشته بودم. اينجا را کليک کنيد.
Posted by ملا حسنی at 9:57 a.m. 3 comments
Friday, December 22, 2006
هدف اين وبلاگ آموزش و تعليم طنز نويسی نيست. به دو دليل:
- اول اينکه هنوز ٬ امر بر من مشتبه نشده که طنز نويسی زبردست هستم تا از عهده آموزش ديگران برآيم
- دوم اينکه اصولا طنز نويسی قابل آموزش نيست. طنز مثل شعر گفتن است. هيچ شاعری کتاب خودآموز شعر گفتن را نخوانده و يا در کلاسی در اين زمينه حضور نيافته
طنز نويسی مستلزم داشتن قريحهای است که در افراد مختلف به شدت و ضعف گوناگون وجود دارد و خوشبختانه قابل تقويت است.
منظور و مقصود اين وبلاگ ابتدا سبک شناسی طنز است که از اين طريق اولا روشهای ورود به ميدان شگفتانگيز طنز نويسی را آسان ميکند ثانيا شناخت ما را در نگاه به انواع و اقسام طنز روشن تر ميکند.
بخاطر اينکه طرح مسائل و موضوعات صرفا نظری حوصله خواننده را سر میبرد٬ سعی ميکنم ابتدا موضوعات ملموستر مطرح شود و در آينده با کمک شما دوستان به مبانی و ابعاد مختلف نگارش طنز خواهيم پرداخت.
با اين مقدمه کوتاه بدنيست بعنوان شروع ٬به یکی سبکهای طنز نويسی اشاره کنيم:
روش اغراق و بزرگنمايی
ساده ترين سبک طنز نويسی اين است که نويسنده برای ابراز مخالفت با يک ايده ٬ روش٬ رفتار٬ فرهنگ٬ گفتار٬ شخصيت و... خود را در قالب افراطی طرفدار آن موضوع مورد نظر فرو ببرد و شروع کند به غلو گويی در مورد آن.
مثلا فرض کنيد ميخواهيم عليه اين ادعا که قانون اساسی ما نيازی به تغيير و اصلاح ندارد و با همين قانون هم ميتوان جامعه مردمی را داشت٬ طنز بنويسيم. ساده ترين روش اين است که خود را طرفدار قرص و محکم اين نظريه جا بزنيم و شروع کنيم از آن تعريف کردن .
« من کشته مرده اين قانون اساسی هستم. اصلا همه کشورها بايد بيايند ايران و يک کپی از آنرا تهيه کنند و با خودشان ببرند. سعادت دنيا و آخرت همه ملتها در داشتن همين قانون است. اين قانون اساسی هيچ چيز کم ندارد. همه چيزش عالی است. فقط تنها مشکلی که دارد اين است که جلد ندارد. بعنوان یک وظیفه میهنی بايد دست در دست هم دهیم و یک کاغذ کادو بخريم و آنرا جلد کنيم...»
بعقیده من این سبک نوشتن مثل آچارفرانسه در همه جا کاربرد دارد. استفاده از آن خیلی سادهاست و نتیجه آن بر روی ذهن خواننده بسیار موثر است. اغراق گویی باید با ظرافت باشد که ذهن خواننده متوجه مصنوعی بودن آن شود.
Posted by ملا حسنی at 1:52 p.m. 8 comments